از نوشته های دوران درس و مدرسه

سرکلاس بودیم و استاد مشغول درس دادن. همیشه بحث های جالبی هم لا به لای درس ها پیش می آید که به نوبه خود لذت بخش تر و به یاد ماندنی تر از درس اصلی است و شیرینی این گفت و گوها تا مدت ها در ذهن می ماند و آثار فوق العاده ای هم دارد.
سر این کلاس هم چنین بحثی پیش آمد، و آن چیزی نبود جز اینکه دشمن جوانان ما چیست؟
یکی از خانم های درس خوان کلاس که دو فرزند هم دارد گفتند:
«به نظر من دشمن اصلی جوونای ما همین تلگرام و اینستاگرام و اینترنت و گوشیای هوشمنده، بعد از مکثی ادامه داد که با افتخار میتونم بگم من گوشیم ازین ساده هاس و اصلا ازینجور چیزا ندارم و نمی ذارم بچه هام آلوده بشن، به نظرم کسایی که استفاده می کنند به مشکلات اخلاقی و انحطاط فکری و اختلافات خانوادگی دچار میشند، به نظرم باید اینجور چیزا را ممنوع کنند اینترنت هم کسی خواست بره کافی نت، کاش تلگرام فیلتر می موند، کاش کلا حذف می شد.»
حرفش برایم خوشایند نبود و کمی ناراحت شدم. در کلاس سر و صدا و همهمه به پا شد و هرکس نظری می داد. استاد هم ساکت بودند انگار منتظر بودند خود ما بحث را ادامه دهیم یا جمعش کنیم.
من رو کردم و به آن خانم گفتم:
«ببخشید شما واقعا پیرو ولایت فقیه هستید؟»
با تعجب به من نگاه کرد و گفت:
« این چه حرفیه یعنی می خوای بگی من ضد ولایتم؟؟»
با لبخندی تلخ گفتم:
«شما اینو شنیدین که رهبر گفتند اگه رهبر نبودم حتما رئیس سازمان فضای مجازی می شدم؟ و آیا این را شنیدین که رهبر گفتن اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلابه؟»
اون خانم پرسید:
« منظورت چیه؟»
گفتم:
« وقتی رهبر و ولی من این حرف را زدند یعنی اونقدر اهمیت داره که من و شمای طلبه اگه ادعای ولایی بودن داریم باید یاد بگیریم و فرهنگ درست استفاده کردن را به اطرافیان، بچه ها، خانواده، فامیل و هرکس که میدونیم براش لازمه یاد بدیم.»
بعد کمی صبر کردم و ادامه دادم:
« به نظر من دشمن اصلی ما ‌و منه جوون تلگرام و اینستا و فضای مجازی نیست، دشمن اصلی ما در این فضاها و هر فضای دیگری جهل و عدم آگاهی و فرار از یادگیریه.
ما فقط ادعای ولایی بودن داریم و به پای عمل که می رسیم جا می زنیم، من به عنوان یه خانم طلبه ادعای فاطمی بودن دارم و درست برعکس عمل می کنم، ما فقط یاد گرفتیم درسامونو پاس کنیم و با نمره بالا قبول بشیم بدون هیچ ثمره ای در جامعه،
رهبر گفتند اهمیت فضای مجازی اندازه اهمیت انقلابه، پس راه هنوز ادامه داره فقط نوع جنگ فرق کرده، نوع سلاح فرق کرده، متأسفانه جنگش مخرب تره، نفوذ کرده تو خانواده ها و ما بی تفاوت می گذریم.بذارید با یه مثال توضیح بدم مثل همون قورباغه ای که داخل آب سرده و زیرش را روشن می کنند اصلا متوجه تغییر دما نمی شه تا آب جوش میاد و زنده زنده آب پز میشه.
حتما بارها شنیدین هدف دشمن پاشوندن خانواده ایرانیه، کشوندن مادر ایرانی به جاهاییه که جایگاهش نیست، مادر ریشه خانوادس اگه به بی راهه کشیده بشه خانواده و بعد از اون جامعه به انحطاط کشیده میشه.
این جنگ خانمان براندازه، پس به نظرتون بهتر نیست خودمون یاد بگیریم و به فرزندان و خانم های دیگه هم یاد بدیم تا موقه رو به رو شدن با این مسائل دچار خطا نشند،
به نظرتون این نوع تبلیغ ارزشمند نیست؟
به نظرتون فقط باید خودمون را حفظ کنیم و بگیم بقیه ربطی به ما ندارند.
مثل همون کسی که گوشی کشتی نشسته و می گه به من چه که دارن اونطرف کشتی را سوراخ می کنند من که جام امنه، بچه هام در امنیتند و فقط وقتی به خودمون میایم که واقعا دیر شده و در حال غرق شدنیم.
حتما این را هم شنیدین که گناه نکردن وقتی ارزشمنده که داخل شرایط باشیم و بتوانیم از پس شرایط بربیایم.»
همه ساکت بودند و گوش می دادند، البته گاهی نظراتی هم که بیشتر مبنی بر تأیید و گاهی هم مخالفت بود شنیده می شد.
یکی دیگر از همکلاسیا که انگار با این حرف ها داغ دلش تازه شده بود شروع به صحبت کرد:
«ما فقط ادعای ولایی بودن داریم، مثلا در بحث فرزند آوری رهبر گفتند دو فرزند کمه ولی حتی هیچکدوم از مذهبی ها هم حاضر به آوردن سه یا چهار فرزند نیستند، می گویند خرجش زیاده، کارمون لطمه میخوره.
انگار رسالت اصلیمون را به عنوان خانم فراموش کردیم.یادمون رفته خانواده سلول جامعست.
حتی دختر و پسرامونو به گونه ای تربیت می کنیم که تا سن بالای 20 سال هم از پس خودشون برنمیاند، دخترانمان نمیتونند کوچیکترین کارها را بدون کمک انجام بدهند.
پسرانمان فرهنگ چگونه برخورد با خانواده و همسر و جامعه را یاد نمی گیرند.نتیجه میشه فرزند سالاری، حالا تصور کنید این پسر و دختر که در خانواده سالار و سرور بودن بعد از ازدواج می خواهند کنار هم زندگی کنند، چه شود.»
صدایش را صاف کرد و ادامه داد:
«حضرت زهرا در 18 سالگی 4 فرزند داشتند و به خاطر دفاع از ولایت به شهادت رسیدند. دختران 18 ساله الان چی؟ نمی گم که 4 فرزند داشته باشند حتی نمی گم در این سن ازدواج کنند

اما حداقل چیزهایی درمورد ولایت و ولایت پذیری بدانند، بدانند هدف حضرت زهرا چه بود و چرا اینهمه رنج را به جان خرید.»
واقعا بحث جالبی بود، از اینکه دشمن کیست رسیدیم به کجاها، می گویند حرف، حرف می آورد، اما بعضی حرف ها عجیب به دل می نشیند، حرف های همکلاسیم عجیب به دل نشست.مثلا خود من تا وقتی حوزه نیامده بودم و حتی تا سال دوم و سوم خیلی از این مسائل را نمی دانستم حتی به جرئت می توانم بگویم هنوز هم نمی دانم و جبران اینهمه نادانی و ندانستن چقدر سنگین است.
سنگینی به وسعت بی اطلاعی و گمراه شدن نسل های آینده.

موضوعات: خودنوشته
[دوشنبه 1398-01-19] [ 08:59:00 ب.ظ ]